در معنی اینکہ نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیہ قرآن است
- Parent Category: رموزِ بیخودی
- Hits: 13313
- Print , Email
ملتی را رفت چون آئین ز دست
مثل خاک اجزای او از ہم شکست
ہستی مسلم ز آئین است و بس
باطن دین نبی این است و بس
برگ گل شد چون ز آئین بستہ شد
گل ز آئین بستہ شد گلدستہ شد
نغمہ از ضبط صدا پیداستی
ضبط چون رفت از صدا غوغاستی
در گلوی ما نفس موج ہواست
چون ہوا پابند نی گردد ، نواست
تو ہمی دانی کہ آئین تو چیست؟
زیر گردون سر تمکین تو چیست؟
آن کتاب زندہ قرآن حکیم
حکمت او لایزال است و قدیم
نسخہ ی اسرار تکوین حیات
بی ثبات از قوتش گیرد ثبات
حرف او را ریب نی تبدیل نی
آیہ اش شرمندہ ی تأویل نی
پختہ تر سودای خام از زور او
در فتد با سنگ ، جام از زور او
می برد پابند و آزاد آورد
صید بندان را بفریاد آورد
نوع انسان را پیام آخرین
حامل او رحمة للعالمین
ارج می گیرد ازو ناارجمند
بندہ را از سجدہ سازد سر بلند
رہزنان از حفظ او رہبر شدند
از کتابی صاحب دفتر شدند
دشت پیمایان ز تاب یک چراغ
صد تجلی از علوم اندر دماغ
آنکہ دوش کوہ بارش بر نتافت
سطوت او زہرہ ی گردون شکافت
بنگر آن سرمایہ ی آمال ما
گنجد اندر سینہ ی اطفال ما
آن جگر تاب بیابان کم آب
چشم او احمر ز سوز آفتاب
خوشتر از آہو رم جمازہ اش
گرم چون آتش دم جمازہ اش
رخت خواب افکندہ در زیر نخیل
صبحدم بیدار از بانگ رحیل
دشت سیر از بام و در ناآشنا
ہرزہ گردد از حضر ناآشنا
تا دلش از گرمی قرآن تپید
موج بیتابش چو گوہر آرمید
خواند ز آیات مبین او سبق
بندہ آمد ‘ خواجہ رفت از پیش حق
از جہانبانی نوازد ساز او
مسند جم گشت پا انداز او
شہر ہا از گرد پایش ریختند
صد چمن از یک گلش انگیختند
ای گرفتار رسوم ایمان تو
شیوہ ہای کافری زندان تو
قطع کردی امر خود را در زبر
جادہ پیمای الی ’’شئی نکر‘‘
گر تو میخواہی مسلمان زیستن
نیست ممکن جز بقرآن زیستن
صوفی پشمینہ پوش حال مست
از شراب نغمہ ی قوال مست
آتش از شعر عراقی در دلش
در نمی سازد بقرآن محفلش
از کلاہ و بوریا تاج و سریر
فقر او از خانقاہان باج گیر
واعظ دستان زن افسانہ بند
معنی او پست و حرف او بلند
از خطیب و دیلمی گفتار او
با ضعیف و شاذ و مرسل کار او
از تلاوت بر تو حق دارد کتاب
تو ازو کامی کہ میخواہی بیاب