در معنی اینکہ افلاطون یونانی کہ تصوف و ادبیات اقوام اسلامیہ از افکار او اثر عظیم پذیرفتہ بر مسلک گوسفندی رفتہ است و از تخیلات او احتراز واجب است
- Parent Category: کلیات اقبال - فارسی
- Hits: 6535
- Print , Email
راہب دیرینہ افلاطون حکیم
از گروہ گوسفندان قدیم
رخش او در ظلمت معقول گم
در کہستان وجود افکندہ سم
آنچنان افسون نامحسوس خورد
اعتبار از دست و چشم و گوش برد
گفت سر زندگی در مردن است
شمع را صد جلوہ از افسردن است
بر تخیلہای ما فرمان رواست
جام او خواب آور و گیتی رباست
گوسفندی در لباس آدم است
حکم او بر جان صوفی محکم است
عقل خود را بر سر گردون رساند
عالم اسباب را افسانہ خواند
کار او تحلیل اجزای حیات
قطع شاخ سرو رعنای حیات
فکر افلاطون زیان را سود گفت
حکمت او بود را نابود گفت
فطرتش خوابید و خوابی آفرید
چشم ہوش او سرابی آفرید
بسکہ از ذوق عمل محروم بود
جان او وارفتہ ی معدوم بود
منکر ہنگامہ ی موجود گشت
خالق اعیان نامشہود گشت
زندہ جان را عالم امکان خوش است
مردہ دل را عالم اعیان خوش است
آہوش بی بہرہ از لطف خرام
لذت رفتار بر کبکش حرام
شبنمش از طاقت رم بی نصیب
طایرش را سینہ از دم بی نصیب
ذوق روئیدن ندارد دانہ اش
از طپیدن بی خبر پروانہ اش
راہب ما چارہ غیر از رم نداشت
طاقت غوغای این عالم نداشت
دل بسوز شعلہ ی افسردہ بست
نقش آن دنیای افیون خوردہ بست
از نشیمن سوی گردون پر گشود
باز سوی آشیان نامد فرود
در خم گردون خیال او گم است
من ندانم درد یا خشت خم است
قومہا از سکر او مسموم گشت
خفت و از ذوق عمل محروم گشت