خطاب بہ مہر عالمتاب
- Parent Category: کلیات اقبال - فارسی
- Hits: 4576
ای امیر خاور ای مہر منیر
می کنی ہر ذرہ را روشن ضمیر
از تو این سوز و سرور اندر وجود
از تو ہر پوشیدہ را ذوق نمود
می رود روشنتر از دست کلیم
زورق زرین تو در جوی سیم
پرتو تو ماہ را مہتاب داد
لعل را اندر دل سنگ آب داد
لالہ را سوز درون از فیض تست
در رگ او موج خون از فیض تست
نرگسان صد پردہ را بر می درد
تا نصیبی از شعاع تو برد
خوش بیا صبح مراد آوردہ ئی
ہر شجر را نخل سینا کردہ ئی
تو فروغ صبح و من پایان روز
در ضمیر من چراغی بر فروز
تیرہ خاکم را سراپا نور کن
در تجلی ہای خود مستور کن
تا بروز آرم شب افکار شرق
بر فروزم سینۂ احرار شرق
از نوائی پختہ سازم خام را
گردش دیگر دہم ایام را
فکر شرق آزاد گردد از فرنگ
از سرود من بگیرد آب و رنگ
زندگی از گرمی ذکر است و بس
حریت از عفت فکر است و بس
چون شود اندیشۂ قومی خراب
ناسرہ گردد بدستش سیم ناب
میرد اندر سینہ اش قلب سلیم
در نگاہ او کج آید مستقیم
بر کران از حرب و ضرب کائنات
چشم او اندر سکون بیند حیات
موج از دریاش کم گردد بلند
گوہر او چون خزف نا ارجمند
پس نخستین بایدش تطہیر فکر
بعد از آن آسان شود تعمیر فکر